خانه خرابم کردی مرد ...
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۶۰۰۲۰
بگذار برای همین سکانسی که این جا از تو داریم، بمیرم. بگذاز پای تقلای دست هایت برای باز نگهداشتن پلک های سرد دخترت جان بدهم. بگذاز برایت بمیرم که آرزو به دل ماندی یک بار دیگر برق چشم های دخترت را ببینیو بگذار از سکانس بعد، حرف نزنم. بگذار از تمام روزهای بعد از اینکه جای خالی تنش در آغوشت درد خواهد گرفت، چیزی نگویم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش ایسنا، پرستو عسگرنژاد، فعال رسانه در اینستاگرام خود با انتشار ویدیویی نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
خانه خرابم کردی مرد...
بیچاره ام کردی
با این آرامشت، با این لبخندت، هستی ام را درهم شکستی. من یک فیلم دیگر هم از تو دیدم. والله طاقت ندارم آن را هم به این فیلم بچسبانم. این جا مادر زیاد است برادر. این جا زن باردار و شیرده همسایه من است. این جا برادرانی دارم که دختر نوپا دارند و وقتی در خانه شان را باز می کنند، دخترهایشان، همان دخترها که بابایی اند، تاتی کنان به سمتشان می روند و آغوش کوچکشان را برای بابا باز می کنند. نمی توانم برای این همه دل رقیق تعریف کنم تو در آن فیلم چه می کردی. نمی توانم که بگویم فیلمبردار به تو اصرار میکرد پیکر دخترت را زمین بگذاری و تو میگفتی: « هنوز خیلی کوچک بود.ببین هنوز خیلی کوچک است.» چطور بگویم فیلمبردار می گفت: « رهایش کن برادر. او را به خدا بسپار » و تو نمی توانستی دل بکنی.
بگذار برای همین سکانسی که این جا از تو داریم، بمیرم. بگذاز پای تقلای دست هایت برای باز نگهداشتن پلک های سرد دخترت جان بدهم. بگذاز برایت بمیرم که آرزو به دل ماندی یک بار دیگر برق چشم های دخترت را ببینیو بگذار از سکانس بعد، حرف نزنم. بگذار از تمام روزهای بعد از اینکه جای خالی تنش در آغوشت درد خواهد گرفت، چیزی نگویم.
مرد! برادر! برادر!
من امروز کارگاه زبان داشتم. من امروز داشتم تقلا می کردم تصویر تو را در ذهنم عقب ببرم تا اسلایدهای گرامر جلو بیایند و بتوانم مثل بچه آدم درسم را بدهم. هزار نفر آمده بودند زبان یاد بگیرند تا بتوانند به زبانی که این دنیای زبان نفهم می فهمد، دردت را فریاد بزنند، تا آگاه شوند، قوی شوند و این قدرت را در راه خدا خرج کنند، مثلا برای دفاع از مظلوم، مثلا مظلومی که تویی، مثلا بچه ای که در آغوش توست و سرش جوری عقب افتاده که آدم ها وقتی میمیرند این طور سرشان عقب می رود.
نتوانستم مرد! نتوانستم برادر!
تصویر تو در تمام لحظات جلوی چشمم بود و اسلایدها را از پشت پرده اشک می دیدم و با صدای گرفته درس می دادم. والله شرمنده ام شرمنده ام شرمنده ام که کرگدن مآب، از درد تو نمی میرم.شرمنده ام که ایمان من یک هزارم لبخند تسلیم و رضای نیست. شرمنده ام آنقدر قوی نیستم تا بتوانم این نسل کشی لعنتی را تمام کنم. قول می دهم قوی شوم برادر! قول می دهم قول می دهم .قسم به چشم های بسته دختر تو که هنوز برای شهید شدنش خیلی کوچک بود...
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: جنگ غزه رژیم صهیونیستی رژیم صهیونیستی فلسطين عملیات طوفان الاقصی شرمنده ام
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۶۰۰۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت شهید فاطمیون + فیلم
خبرنگار ما به سراغ خانواده شهیدی رفته که پیکرش پس از ۶ سال برگشته و به چشم انتظاری مادر پایان داده است. شهید محمد رضا امیری در اربعین سال ۹۳ در حلب سوریه به شهادت رسید.
محرم ۱۳۹۳ بود که شهید محمد رضا امیری موفق شد تا رضایت خانواده را بدست آورد؛ از همان آغاز تشکیل لشکر فاطمیون جزو اولین ها بود که راهی سرزمین آرزویش شد.
برادر شهید محمد رضا امیری میگوید بیشتر خاطرات خوب زندگی اش با برادر بزرگترش گره خورده است.
شهید امیری تنها چهل روز رؤیایش را زندگی کرد و به خاطر باورش جنگید؛ مادر محمد رضا امیری با گذشت ۶ سال از شهادت فرزندش منتظر آمدنش بود.
سرانجام پیکر شهید محمد رضا امیری پس از گذشت ۶ سال بازگشت و در سال ۱۳۹۹ در امامزاده حمزه خاتون آباد به خاک سپرده شد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی باشگاه خبرنگاران جوان افغانستان افغانستان